توشویی با بخار خشک مزیت های زیادی دارد که در این مطلب سعی شده به اختصار برخی از آنها بررسی شوند دمای بالای بخار خشک و عدم رطوبت باعث قدرت ضدعفونی کنندگی مناسب آن خواهد شد. خشک شدن سریع بعد از بخارشویی یکی دیگر از مزایای
در علم روانشناسی هوشیاری بهمعنی آگاه بودن است اما در لغت معنای عاقلی و خردمندی دارد. هوشیاری یعنی داشتن آگاهی از تمامی احساسها، ادراکها و خاطراتی که در هر لحظه از زمان اتفاق میافتد.
میدانی؟ گاهی یک آهنگ بهقدری برایت زنده است که میتوانی بویش را احساس کنی، لمسش کنی، ببوسیش و در کنارش قدم بزنی. متاسفانه
*: من در این کتاب یک راوی ندارم. شاید برای یک فصل، ۱۰ گفتگو را خوانده ام و اسنادش را بررسی کرده ام و وقتی می خواهم این حجم از اطلاعات را بیان کنم، نمی توانم خودم را در زاویه دید یک راوی محدود کنم.
در واقع میزان صوت شنوایی توسط گوش انسان از ۲۰ تا ۲۰۰۰۰ نرمال است و اگرچه از این حد تجاوز کند در سلامتی افراد خلل ایجاد می شود، همانطور که می دانید دیگ بخار زاگرس ماشین مجهز به شیر اطمینان است و
نه کس را میتوانم دید با وی 🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید. خروش برآورم ، آواز بخوانم.
آب جوش را روی چای خشک میریزم و به رنگش که کم کم سبز میشود، خیره میشوم. مینشینم روی مبل نارنجیرنگی که رنگش انتخاب خودم است. صورتم را روی بخار چای میگیرم و نفس میکشم، عمیق و عمیقتر.
چطور میتوان محصولاتی تولید کرد که نسل جوان نتواند در برابرشان مقاومت کند؟ این پرسش پیچیده است چرا که به جنبههای متفاوتی از کار برمیگردد که از بین آنها میتوان به خود محصول، بازاریابی و ارائهی خدمات اشاره کرد.
بنابراین آنها کتاب را پاره کردند و هر روز یک سخنرانی به من میدادند، با همان شرط که هیچ کسی نباید درباره این موضوع بداند و فقط میتوانم زیر پتو آن را بخوانم. در ابتدا با این نظم و ترتیب راحت
فکر می کنی از اینکه گفته ای خاک باران خورده را خواهانی تا در برت گیرد و آرام بخوابی خوابی برای من گذارده ای ای مور؟ حاشا و صد هیهات
من که شهادت می دهم جز تو خدایی نیست پس چگونه می توانم به جز تویی امید ببندم حال عجیبی دارم در خود غرقم که با ز می شنوم؛ اشهد انّ محمداً رسول الله، اشهد ان محمداً رسول الله چقدر این شهادت دادن را
دوست تصویرساز من، نسیم خواجوی، یک بازی جدید طراحی کرده که به نظرم خیلی جالب آمد. اسمش را گذاشته Self Portrait که یعنی "خودنگاره" . نسیم از شرکت کنندگان در بازی خواسته تا تعدادی از اشیایی را که دوست دارند و با آنها احساس نزدیکی
رمان نبض خاموش چشم به در دوختم و هر روز بی صبر منتظرِ آن تن خسته که از در تو بیاید با یک لبخند با حس گریز از یک روز خسته خاموش شد نبضم ولی تو نیامدی به این منزل هر روز به آینه نگاه کردم بی پلک زدن ، مات و خیره به پنجره به
با تصمیمی که شنبه شب در شورای عالی کار گرفته شد حالا به نظر میرسد که دیگر راه برای افزایش مستمریهای کارگران بازنشسته هموارتر شده و حالا به صورت تلویحی مطرح می شود که شاید این پرونده تا هفته آینده هم بسته شود.
offers English into Persian Technical or General Translation, German into Persian translation, lots of articles, web design, Email Marketing, Promotion and Search Engine Optimization while presenting info educational seminars in Persian and advertising strategies
امروزه در صنعت خودرو و پاکیزگی آن ماشین های کارواش بخار کاربرد بیشتری پیدا کردند زیرا شستشو با بخار تنها محدود به بدنه ماشین نمیشود بلکه با بخار میتوان موتور و حتی داخل کابین ماشین را نیز شست.
در 20 متری آب اینقدر به هدف نزدیک شدم که میتوانستم اتیکت خلبانش را بخوانم. در هواپیمای تامکت تا جی (گرانش) را نشان میدهد اما بیشتر از آن در نمایشگر نشان داده نمیشود و معنی آن این است که
میتوانم حسش کنم.» من هم میتوانم حسش کنم. در چند سال اخیر به طور ناخوشایندی حس میکردهام که کسی یا چیزی در حال بازسازی مغز من، طراحی دوباره مدارهای عصبی و تغییر برنامه حافظهام است.
میتوانم به یک ظرف سفالی شکل بدهم و یک مادهی لعاب دهنده برایش انتخاب کنم، اما بعد مجبورم آن را در آتش و دود رها کنم، و موضوع حیرتآور سورپرایزی است که اتفاق میافتد، مثل این علامتهای ترک
میخواستم ببینم او که از اهالی اینجاست کجا را پیشنهاد میدهد. بندی اتاقها و همچنین محل گرم کردن آب و نیز ساز و کار جالب انتقال بخار در کف اتاقها قابل مشاهده بود. محلهای فقیر در جنوب
ماهان،تلخ است،خیلی تلخ.بعضی وقت ها فکر می کنم نباید او را دوست داشته باشم،اما در تلخی او طعمی از حقیقت هست که مرا پیوسته به سمت گفت و گو با او می کشاند.مثل تلخی شراب،همان تلخی ای که شراب را
در دوران کنکور کارگری میکردم/ مشکلات و سختیها را باید در کنار هم تحمل کنیم [درخواست حذف این خبر] استاد دانشگاه تهران گفت:همه در آن زمان کار میکردند و محکوم به کار کردن بودند.
باید کار را یکسره میکرد. یا چیزی برمیداشت یا همانجا مچش را میگرفتند. در یک چشم برهم زدن دستش را در جیب مرد کرد، مرد مشغول صحبت بود و میلهی قطار را سفت چسبیده بود.
احساس کردم که در همان لحظه میتوانم تمام دریا را درونم جای دهم و تمام آن هوای نمناک سبک را ببلعم و تمام موسیقی زنده ای که به دست طبیعت نواخته میشد را بفهمم. پیرمرد و زنش از من دور شده بودند.